مدح و منقبت امام موسی کاظم علیهالسلام
حاجتش را خواست و یکبارِ دیگر نذر کرد با دلی آشفته و با حالِ مضطر نذر کرد بردمش با خود حرم، یک لحظه گنبد را که دید با سلامش زیر لب چندین کبوتر نذر کرد خیره شد بر دستهایش! گفت: میخواهم چکار؟! شک ندارم که النگوی گرانتر نذر کرد خونِ دل خورد و برایِ من خودش را پیر کرد تا زمین خوردم فقط «والعصر» و «کوثر» نذر کرد حاجتم را بر تمام حاجـتـش ترجـیح داد سالها اوّل دعـایم کرد و آخر نذر کرد چونکه در چشمم هوایِ استجابت را ندید بغض کرد و ربّنا گفت و مکرّر نذر کرد زد ورق با اشک قرآن را نمیشد ناامید پس برای هفـتمین عشقِ پیمبر نذر کرد بیتعـلّـل باز شد از هم گـره پـشتِ گره تا که مادر سفرۂ موسیبن جعفر نذر کرد! |